• بچه که بودم مادرم را حین نماز می دیدم به هوای تشویق هایش چادر به سر می کردم و کنارش حرکاتش را تقلید می کردم.
  • یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمان ها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...
  • تو را چه زیبا سرود خداوندِ كاینات با واژه‌هایی از جنس نور. پروانه شاخساران آسمان! هر آن‌ چه آینه، رو به رویت آغوش گشوده‌اند تا تو را در خویش تكرار كنند.
  • آقـــــــــای من این روزها همه جشن می گیرند و پایکوبی می کنند ولی دل ما هنوز هم غمگین است....
  • مهدیا! بخوان از اشکم؛ بخوان تحمل را؛ صبر را؛ انتظار غریبانه را. مهدیا! دلِ شکسته ام را به تو می سپارم، دلدارم تو باش.
  • تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه دود ستم ها، جهان را سيه کرده و چركين كرده باشد... تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه قبيله ي قبله، قلب هاي خويش را بر كف دست نهاده و پيش كش راه تو نمايند...
  • بوی نان داغ و خوشه های باران خورده ی تاکستان ... و مشامی که از عطر سیب هنوز میان مکان و زمانت جا مانده ...
  • سلام مولای مهربان من .. می دانستی تمام ثانیه های حضورم در هستی با حضورت در هستی گره خورده ...
  • مهدى فاطمه، عليه السلام، چقدر دلم براى لحظه ‏هاى آمدنت تنگ شده است. اى كاش مى‏ آمدى و بر شنزار قلبم مى ‏باريدى.

صفحه‌ها

دسته بندی